ای باد سحرگاهی زینجا از خواجوی کرمانی غزل 754

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

ای باد سحرگاهی زینجا گذری کن

1 ای باد سحرگاهی زینجا گذری کن وز بهر من دلشده عزم سفری کن

2 چون بلبل سودازده راه چمنی گیر چون طوطی شوریده هوای شکری کن

3 فرهاد صفت روی بصحرا نه و چون سیل از کوه برآور سر و یاد کمری کن

4 چون کار تو در هر طرفی مشک فروشیست با قافله چین بخراسان گذری کن

5 شب در شکن سنبل یارم بسر آور وانگه چو ببینی مه رویش سحری کن

6 برکش علم از پای سهی سرو روانش وز دور در آن منظر زیبا نظری کن

7 احوال دل ریش گدا پیش شهی گوی تقریر شب تیرهٔ ما با قمری کن

8 هر چند که دانم که مرا روی بهی نیست لطفی بکن و کار مرا به بتری کن

9 گر دست دهد آن مه بی مهر و وفا را از حال دل خستهٔ خواجو خبری کن

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر