-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای که به لطف و دلبری از دو جهان زیادهای ای که چو آفتاب و مه دست کرم گشادهای
2 صبح که آفتاب خود سر نزدهست از زمین جام جهان نمای را بر کف جان نهادهای
3 مهدی و مهتدی تویی رحمت ایزدی تویی روی زمین گرفتهای داد زمانه دادهای
4 مایه صد ملامتی شورش صد قیامتی چشمه مشک دیدهای جوشش خنب بادهای
5 سر نبرد هر آنک او سر کشد از هوای تو ز آنک به گردن همه بستهتر از قلادهای
6 خیز دلا و خلق را سوی صبوح بانگ زن گر چه ز دوش بیخودی بیسر و پا فتادهای
7 هر سحری خیال تو دارد میل سردهی دشمن عقل و دانشی فتنه مرد سادهای
8 همچو بهار ساقیی همچو بهشت باقیی همچو کباب قوتی همچو شراب شادهای
9 خیز دلا کشان کشان رو سوی بزم بینشان عشق سوارهات کند گر چه چنین پیادهای
10 ذره به ذره ای جهان جانب تو نظرکنان گوهر آب و آتشی مونس نر و مادهای
11 این تن همچو غرقه را تا نکنی ز سر برون بند ردا و خرقهای مرد سر سجادهای
12 باده خامشانه خور تا برهی ز گفت و گو یا حیوان ناطقی جمله ز نطق زادهای
13 لطف نمای ساقیا دست بگیر مست را جانب بزم خویش کش شاه طریق جادهای