1 خواهی که عاشقانه سماعت کند خوشان جانرا بر آستین نه و بر دوست برفشان
2 صحبت خوشست و ناخوشم از غیر می کجاست تا کم کنند درد سر خویش ناخوشان
3 تا کی عذاب جان کشم از زاهدان خشک بد دوزخیست صحبت افسرده آتشان
4 ما زهر غم خوریم و حسودان بفکر ما یارب حسود را هم ازین چاشنی چشان
5 ایشمع حسن بهر چه برخاستی بخشم بنشین بلطف و آتش کین را فرونشان
6 کشتی به بی نشانی ام اما بخون چو مرغ چندان طپم که دامنت از خون کنم نشان
7 اهلی تو با بتانی و ما با سگان در با سرکشان خوشی تو و ما با جفا کشان