-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای عشق بی نشان ز تو من بی نشان شدم خون دلم بخوردی و در خورد جان شدم
2 چون کرمپیله، عشق تنیدم به خویش بر چون پرده راست گشت من اندر میان شدم
3 دیگر که داندم چو من از خود برآمدم دیگر که بیندم چو من از خود نهان شدم
4 چون در دل آمدم آنچه زبان لال گشت از آن در خامشی و صبر چنین بی زبان شدم
5 مرده چگونه بر سر دریا فتد ز قعر من در میان آتش عشقت چنان شدم
6 مرغی بدم ز عالم غیبی برآمده عمری به سر بگشتم و با آشیان شدم
7 چون بر نتافت هر دو جهان بار جان من بیرون ز هر دو در حرم جاودان شدم
8 عطار چند گویی ازین گفت توبه کن نه توبه چون کنم که کنون کامران شدم