1 ای کز ستم غم تو یک دل نرهد کس دل ندهد ترا که جان هم ندهد
2 از چنگ دو ابرو و دو چشمت نرهم یک صید ز چار چنگ بیرون نجهد
1 این است نهان از نمک آن تازه جوان را کز هوش رود هرکه تماشا کند آن را
2 آهوی ختایی فکند نافه بصحرا گر بنگرد آن خال و خط مشک فشان را
1 الا ای ساقی گلرخ که گشتی شمع محفلها ز غیرت عاشقان کشتی ز حسرت سوختی دلها
2 از آن روزست در دلها خیال دانه خالت که دهقان ازل تخم محبت ریخت در دلها
1 ای به خاطر صد غبار از رشک تو آیینه را کرده چاک از دست تو ماه منور سینه را
2 با تن چون برگ گل پشمینهپوشی کردهای زان بنوت نافه پوشد خرقه پشمینه را