- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو نیز ای بی وفا، تا کی ستم بر جان من خواهی؟ بیا تا کین من از بخت بی سامان من خواهی
2 چه کم گردد ز خاک پای تو، آخر اگر گاهی بدین مقدار عذر دیده گریان من خواهی
3 اگر جان بایدت، پیش آی و بی فرمان من، بستان که از بیگانگی باشد، اگر فرمان من خواهی
4 اگر خواهم دهی بوسی به پشت پای خود بینی وگر خواهی نهی، داغی دل بریان من خواهی
5 مرا تا زنده ام از درد عشقت راحتی نبود بکش تیغ و سرم بفگن، اگر درمان من خواهی
6 بدان می ماند، ای غمزه که جان می خواهی از خسرو من مسکین چه خواهم دیگر، ار تو جان من خواهی