رو ترش کردی از جلال الدین محمد مولوی غزل 744

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

رو ترش کردی مگر دی باده‌ات گیرا نبود

1 رو ترش کردی مگر دی باده‌ات گیرا نبود ساقیت بیگانه بود و آن شه زیبا نبود

2 یا به قاصد رو ترش کردی ز بیم چشم بد بر کدامین یوسف از چشم بد آن غوغا نبود

3 چشم بد خستش ولیکن عاقبت محمود بود چشم بد با حفظ حق جز باطل و سودا نبود

4 هین مترس از چشم بد وان ماه را پنهان مکن آن مه نادر که او در خانه جوزا نبود

5 در دل مردان شیرین جمله تلخی‌های عشق جز شراب و جز کباب و شکر و حلوا نبود

6 این شراب و نقل و حلوا هم خیال احولست اندر آن دریای بی‌پایان به جز دریا نبود

7 یک زمان گرمی به کاری یک زمان سردی در آن جز به فرمان حق این گرما و این سرما نبود

8 هین خمش کن در خموشی نعره می‌زن روح وار تو کی دیدی زین خموشان کو به جان گویا نبود

عکس نوشته
کامنت
comment