ای پسر دامن اهل قدم از از خواجوی کرمانی غزل 811

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

ای پسر دامن اهل قدم از دست مده

1 ای پسر دامن اهل قدم از دست مده ورت از دست بر آید کرم از دست مده

2 چون کسی نیست که با او نفسی بتوان برد برو و همدم خود باش و دم از دست مده

3 در فنا محو شو و گنج بقا حاصل کن بگذر از ملک وجود و عدم از دست مده

4 شادی وصل اگرت دست نخواهد دادن هجر را باش و سر کوی غم از دست مده

5 اگر از توبه و سالوس ندامت داری با ندیمان بسر آر و ندم از دست مده

6 خرقه از پیرمغان گیر و گرت دست دهد کنج بتخانه و روی صنم از دست مده

7 چون یقینی که همه ملکت جم بر بادست پشت پائی بزن و جام جم از دست مده

8 یار اگر طالب درد تو بود درمان چیست از دوا روی بتاب و الم از دست مده

9 گر چه آن خسرو خوبان ندهد داد کسی خاک برسر کن و پای علم از دست مده

10 وگر از پای فتادی و نشد کارت راست آن سر زلف پر از پیچ و خم از دست مده

11 چون شدی معتکف کعبه قربت خواجو در طواف آی و حریم حرم از دست مده

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر