1 ای در دل و جان سواری تو شیران جهان شکان شکاری تو
2 در پای در آرد عافیت را بیداد بدستیاری تو
3 وی دشمن جان من جهانی جرمم همه دوستداری تو
4 عهدی است میان ما و لیکن موقوف بر استواری تو
5 کاری است بزرگ عشق خاصه در نوبت خرد کاری تو
1 خسروا، ملک تو را، عرض جهان نتوان گرفت پیش قدرت باد اوج آسمان نتوان گرفت
2 جز سپهر بی نشان کز داغ کوکب فارغ است بر سحاب دامن جاهت نشان نتوان گرفت
1 زهی سر بر خط فرمان تو افلاک و ارکان را چوچابک دست معماری است لطفت عالم جان را
2 ز ابر طبع لولوء بخش و باد لطف تو بوده بروز مفلسی بنشانده ی دریا و عمان را
1 مرزبان خطه ی اول فلک معزول باد حاش لله گر برین در گه ندارد انتما
2 منشی دیوان ثانی چاکر طغرای توست بر فلک زان خامه و خطش روان است و روا