- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یاد میدار که از مات نمی آید یاد ای امید من و عهد تو سراسر همه باد
2 نکنی یک طرف از قصه ی من هرگز گوش نه زِیم یک نفس از غصه تو هرگز شاد
3 یاوری نیست، که با خصم تو بردارم تیغ داوری نیست، که از هجر تو بستانم داد
4 تو نگفتی که وصالم برساند بخودت راستی نیک رسانید که چشمت مرساد
5 گفتی ار، فاش کنی عشق پری، جان نبری نبرم، خود نبرم حسن تو جاوید زیاد
6 گر غرض خون من است از سر اینک سروطشت ور نه این طشت سه سال است که ازبام افتاد
7 من بر این تهمت اگر کشته شوم باکی نیست همه سرسبزی کمتر سک دربان تو باد
8 عافیت خواستی از من خیرالله جزاک او همان شب بعدم رفت که خیر تو بزاد
9 گله ی وصل تو با هجر تو میگفتم دوش که ستد عمرو از او هیچ بجز غم نگشاد
10 عشق ما مظلمه ی کس بقیامت نبرد گر ز تو عمر ستد در عوضش عشق بداد
11 در میان روی بمن کرد خیالت که اثیر زین سخن بگذر و این واقعه بگذارز، یاد