1 ای تیغ بر کشیده چو مردم کشندگان زنجیر تو به گردن گردن کشندگان
2 از رفتن تو مرده شود زنده زیر خاک جانا، مرو که باز بمردند زندگان
3 چون تو یکی نیافت اگر آب چشم من هر چند گشت گرد جهان چون دوندگان
4 هر بامداد بر سر راهت روم به درد پرسم حکایتت همه روز از روندگان
5 من دانم و کسی که چو من طالب کسی است کعبه چه آگهست ز پای دوندگان
6 بادی ست کآتش من از آن بیش می شود چندین که می دمند به گوشم دمندگان
7 صبر و قرار جستم و دل گفت «صبر کن » تا بر پریده اند ز دام این پرندگان
8 بیچاره خسروم پی خوبان به جان رسید یارب، خلاص بخش مرا زین کشندگان
دیدگاهها **