ای به هلاک جان من، عشق از اثیر اخسیکتی غزل 169

اثیر اخسیکتی

آثار اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

ای به هلاک جان من، عشق تو را کفایتی

1 ای به هلاک جان من، عشق تو را کفایتی رخصت خون خلق را، حسن تو محکم آیتی

2 شحنه خاص توست غم، وز کف ریش خشک او جان ببرم بشرط آن، کز تو بود حمایتی

3 گوش تو تنک بار تر، از دهنت چو بشنود غصه ی هر حکایتی، قصه ی هر شکایتی

4 گشت مسلمت جهان از پی فتنه هر زمان گرد میار لشگری، بر مفراز رایتی

5 از تو حکایتی شدم، گرد جهان تو همچنان بر سر غفلت خودی، اینت نکو عنایتی

6 ساختنی است با منت، گر سر علم دیده ئی در سر نیم آه من سوختن ولایتی

7 هم بتو در گریختم از ستم تو، وای من گر نبری تو رحمتی یا نکنی حمایتی

8 جز غم تو چه خورده ام ار تو کنی تقربی در حق تو چه گفته ام بی هوست حکایتی

9 گرچه دراز در کشد کار من و توهم بود عشق مرا فذالکی حسن تو را نهایتی

عکس نوشته
کامنت
comment