- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای مردم دیده نکویی شاد آنکه درون چشم اویی
2 من بی تو چگویمت که چونم بی من تو چگونه ای، نگویی
3 سیب ار چه تراست، آب او را چاه زنخ تو برد گویی
4 بر پسته لب تو تا نخندید از پسته نرفت تنگ خویی
5 بر مشک دهی به خون گواهی گر طره خویشتن ببویی
6 گل پیش تو، گر به باغ رانی خیزد به هزار تازه رویی
7 دریاب که گوهری چو اشکم در خاک نیابی، ار بجویی
8 من پای ز آب دیده شویم تو دست ز خون من نشویی
9 با این همه از تو چشم بد دور ای مردم دیده را نکویی