لعلت بخنده هرچه دلم از از اهلی شیرازی غزل 429

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

لعلت بخنده هرچه دلم از تو خواست کرد

1 لعلت بخنده هرچه دلم از تو خواست کرد صد وعده دروغ بیک خنده راست کرد

2 مقصود ما هلک شدن بود غایتش عشق تو آنچه غایت مقصود ماست کرد

3 برقی ز آفتاب رخت درچمن فتاد بازار گل چو خرمن مه روبکاست کرد

4 دیدی که چشم مست تو چون خواست قتل ما نگذاشت جای آشتی و هرچه خواست کرد

5 باور مکن که چرخ جفا کار کج نهاد کاری چنانکه خاطر ما خواست راست کرد

6 اهلی برید دل ز طمع ای شکر لبان از جان گذشت و آنچه مراد شماست کرد

7 هرگز نکرد سوی من آن عشوه گر نگاه کز عشوه رخنه دگرم در جگر نکرد

8 اهلی نظر نسبت به تیغ از جمال دوست این شوخ دیده بین که ز کشتن حذر نکرد

عکس نوشته
کامنت
comment