-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو در عقیله ترتیب کفش و دستاری چگونه رطل گران خوار را به دست آری
2 به جان من به خرابات آی یک لحظه تو نیز آدمیی مردمی و جان داری
3 بیا و خرقه گرو کن به می فروش الست که پیش از آب و گلست از الست خماری
4 فقیر و عارف و درویش وانگهی هشیار مجاز بود چنین نامها تو پنداری
5 سماع و شرب سقاهم نه کار درویشست زیان و سود کم و بیش کار بازاری
6 بیا بگو که چه باشد الست عیش ابد ملنگ هین به تکلف که سخت رهواری
7 سری که درد ندارد چراش میبندی چرا نهی تن بیرنج را به بیماری