جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

ای از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2488

غزل 2488 ام از 6329 غزلیات

ای که غریب آتشی در دل و جان ما زدی

1 ای که غریب آتشی در دل و جان ما زدی آتش دل مقیم شد تو به سفر چرا شدی

2 آتش تو مقیم شد با دل من ندیم شد آتش خویش را بگو کآب حیات آمدی

3 چاشنی خیال تو می‌بدرد دل مرا ای غم او چو شکری ای دل من چو کاغذی

4 شمع بدان صبور شد تا همگیش نور شد نور به است از همه خاصه که نور سرمدی

5 نور دمی که عاق شد طالب روح طاق شد ماه مرا محاق شد بی‌مه فضل ایزدی

6 بازرسید آیتی از طرف عنایتی وحدت بی‌نهایتی گشت امام و مقتدی

7 بست پلنگ قهر را بازگشاد مهر را قبه ببست شهر را شهر برست از بدی

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر ای که غریب آتشی در دل و جان ما زدی

شاعر شعر ای که غریب آتشی در دل و جان ما زدی چه کسی است ؟

شاعر شعر ای که غریب آتشی در دل و جان ما زدی جلال الدین محمد مولوی(مولانا) می باشد.

شعر ای که غریب آتشی در دل و جان ما زدی در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر ای که غریب آتشی در دل و جان ما زدی چیست ؟

قالب شعر ای که غریب آتشی در دل و جان ما زدی غزل است

مضمون اصلی شعر ای که غریب آتشی در دل و جان ما زدی چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
بنر