1 ژاژ داری تو و هستند بسی ژاژ خوران وین عجب نیست که تازند سوی ژاژ خران
1 انجیر کش از شاخ بستدی تو وصفش تو بیک بیت بشنو از من
2 چون برگ گل زرد خرد کرده سربسته و کرده میان پر ارزن
1 من زارتر گریم همانا که او خاموش گرید زار و من با پجن
1 چون شاه بگیرد بکف اندر شمشیر از بیم بیفکند ز کفها شم شیر
2 یارب که بمردی و تهور مثلش در معرکه با تیغ گزارد شم شیر