1 ای خاک چو کان دل توانگر داری تا در شکم آن عزیز گوهر داری
2 ترسم که بحشر هم ز دستش ندهی گر هیچ ندانی که چه در بر داری
1 اگر چو قوس قزح جمله تن، دهان دارم وگر چو چشمهٔ خورشید صد زبان دارم
2 وگر، چو جان سخنپیشه معانی بین فراز کنگرهٔ عرش آشیان دارم
1 خسروا، ملک تو را، عرض جهان نتوان گرفت پیش قدرت باد اوج آسمان نتوان گرفت
2 جز سپهر بی نشان کز داغ کوکب فارغ است بر سحاب دامن جاهت نشان نتوان گرفت
1 ماولی پرور عدو کاهیم تاج بخش عجم عربشاهیم
2 آسمان آن دهد که ما جوئیم روزگار آن کند که ما خواهیم