- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای چشم خمارین ، تو و افسانه نازت وی زلف کمندین ، من و شبهای درازت
2 شبها منم و چشمک محزون ثریا با اشک غم و زمزمه راز و نیازت
3 بازآمدی ای شمع که با جمع نسازی بنشین و به پروانه بده سوز و گدازت
4 گنجینه رازی است به هر مویت و زان موی هر چنبره ماری است به گنجینه رازت
5 در خویش زنیم آتش و خلقی به سرآریم باشد که ببینیم بدین شعبده بازت
6 صد دشت و دمن صاف و تراز آمد و یک بار ای جاده انصاف ندیدیم ترازت
7 شهری به تو یار است و غریب این همه محروم ای شاه به نازم دل درویش نوازت