- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باز بیرون شدی و نوبت حیرانی شد زلف برهم زدی و وقت پریشانی شد
2 قدمی نه سوی کنج دلم از گنج مراد که ز دوریّ تو نزدیک به ویرانی شد
3 تا به پیش لب جان پرور تو چشمهٔ خضر چه خطا گفت که منسوب به حیوانی شد
4 ای دل از وسوسهٔ نفس حذر کن که مرا به جمالش هوس صحبت روحانی شد
5 چند بر خاک نهی پیش بتان پیشانی عذر پیش آر که هنگام پشیمانی شد
6 ای خیالی چو لبش بوسه به جانی بفروخت غم افلاس مخور بیش که ارزانی شد