1 ای مه و ای آفتاب پیش رخت مسخره تا چه زند زهره از آینه و جندره
2 پیش تو افتاده ماه بر ره سودای عشق ریخته گلگونهاش یاوه شده قنجره
3 پنجرهای شد سماع سوی گلستان تو گوش و دل عاشقان بر سر این پنجره
4 آه که این پنجره هست حجابی عظیم رو که حجابی خوش است هیچ مگو ای سره
5 از شکرینی که هست بهر بخاییدنش لب همه دندان شدهست بر مثل دستره
6 دست دل خویش را دیدم در خمرهای گفتم خواجه حکیم چیست در این خنبره
7 گفت شراب کسی کو همگی چرخ را با همه دولاب جان می نخرد یک تره
8 کره گردون تند پیشش پالانیی بر سر میدان او جان خر باتوبره
9 ای شه فارغ از آن باشد در لشکرت نصرت بر میمنه دولت بر میسره
10 ای که ز تبریز تو عید جهان شمس دین هین که رسید آفتاب جانب برج بره
دیدگاهها **