ای محو عشق از جلال الدین محمد مولوی غزل 1114

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

ای محو عشق گشته جانی و چیز دیگر

1 ای محو عشق گشته جانی و چیز دیگر ای آنک آن تو داری آنی و چیز دیگر

2 اسرار آسمان را و احوال این و آن را از لوح نانبشته خوانی و چیز دیگر

3 هر دم ز خلق پرسی احوال عرش و کرسی آن را و صد چنان را دانی و چیز دیگر

4 لعلیست بی‌نهایت در روشنی به غایت آن لعل بی‌بها را کانی و چیز دیگر

5 حکمی که راند فرمان روز الست بر جان آن جمله حکم‌ها را رانی و چیز دیگر

6 چشمی که دید آن رو گر عشق راند این سو آن چشم نیست والله زانی و چیز دیگر

7 آن چشم احول آمد در گام اول آمد کو گفت اولی را ثانی و چیز دیگر

8 هر کو بقا نیابد از شمس حق تبریز او هست در حقایق فانی و چیز دیگر

عکس نوشته
کامنت
comment