1 می خور که فکر عالم پر غم نباشدت عالم خوش است اگر غم عالم نباشدت
2 با غم دلا بساز که این هم ز لطف اوست با او چه میکنی اگر این غم نباشدت
3 زان درد خوشه چین نکند در دل تو کار کز خرمن مراد جوی کم نباشدت
4 در صید مرغ دل رخ همچون گلت بس است حاجت بدام سنبل پر خم نباشدت
5 زخمی که یار مرهم او می شود چه غم زخم آن زمان بد است که مرهم نباشدت
6 کی سر غیب روی نماید چو جم ترا گر روی دوست آینه جم نباشدت
7 اهلی چو از غم تو دل دوست خرم است غمگین مباش گر دل خرم نباشدت