1 آن یار ترش رو را این سوی کشانیدش زین ساغر خندان رو جامی بچشانیدش
2 زین باده نخوردست او زان بارد و سردست او با این همه بدهیدش جامی بپزانیدش
3 او سرکه چرا آرد غوره ز چه افشارد زان زهر همیبارد تا جمله بدانیدش
4 آن باده انگوری نفزاید جز کوری پهلوی چنین باده بالله منشانیدش
5 باشد بودش سکته در گور نباید کرد زین آب خضر یک کف در حلق چکانیدش