آمدی جانم به قربانت از شهریار گزیدهٔ غزلیات 9

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

1 آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا

2 نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگ‌دل این زودتر می‌خواستی حالا چرا

3 عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام فردا چرا

4 نازنینا ما به ناز توجوانی داده‌ایم دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا

5 وه که با این عمرهای کوته بی‌اعتبار این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا

6 شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا

7 ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت این‌قدر با بخت خواب‌آلود من لالا چرا

8 آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌کند در شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیا چرا

9 در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا

10 شهریارا بی‌حبیب خود نمی‌کردی سفر این سفر راه قیامت می‌روی تنها چرا

عکس نوشته
کامنت
comment