- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو، ای پسر، که از این سو سوار می گذری مرا کش ارز که برای شکار می گذری
2 ز دوستان که به جولانگه تو خاک شدند به شوخی تو که ای شرمسار می گذری
3 هزار دل به دوال عنایت آویزان تو بر شکسته از ایشان سوار می گذری
4 جراحتی به جز این نیست آشنایان را که آشنایی و بیگانه وار می گذری
5 چه مرهمی که فزون است در دم، ار چه دمی هزار بار به جان فگار می گذری
6 تو مست خراب چه دانی که تا چه می گذرد؟ در آن دلی که به شبهای تار می گذری
7 تو در درون دل تنگ من خلی همه شب گلی، ولی به دلم همچو خار می گذری
8 قرار وصل خوش است ار چه دیر می بینم ولی چه سود که زود از قرار می گذری
9 بلاست ناله خسرو، برون میا زین بیش که مست می رسی و در خمار می گذری