مرا چون ناف از جلال الدین محمد مولوی غزل 2663

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

مرا چون ناف بر مستی بریدی

1 مرا چون ناف بر مستی بریدی ز من چه ساقیا دامن کشیدی

2 چنین عشقی پدید آری به هر دم پدیدآرنده چون ناپدیدی

3 دهل پیدا دهلزن چون است پنهان زهی قفل و زهی این بی‌کلیدی

4 جنون طرفه پیدا گشت در جان جنون را عقل‌ها کرده مریدی

5 هزاران رنگ پیدا شد از آن خم منزه از کبودی و سپیدی

6 دو دیده در عدم دوز و عجب بین زهی اومیدها در ناامیدی

7 اگر دریای عمانی سراسر در آن ابری نگر کز وی چکیدی

8 در آن دکان تو تخته تخته بودی اگر خود این زمان عرش مجیدی

9 در اقلیم عدم ز آحاد بودی در این ده گر چه مشهور و وحیدی

10 همان جا رو چنان ز آحاد می‌باش از آن گلشن چرا بیرون پریدی

11 بر این سو صد گره بر پایت افتاد ز فکر وهمی و نکته عمیدی

عکس نوشته
کامنت
comment