تو گواه باش از جلال الدین محمد مولوی غزل 1619

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

تو گواه باش خواجه که ز توبه توبه کردم

1 تو گواه باش خواجه که ز توبه توبه کردم بشکست جام توبه چو شراب عشق خوردم

2 به جمال بی‌نظیرت به شراب شیرگیرت که به گرد عهد و توبه نروم دگر نگردم

3 به لب شکرفشانت به ضمیر غیب دانت که نه سخره جهانم نه زبون سرخ و زردم

4 به رخ چو آفتابت به حلاوت خطابت که هزارساله ره من ز ورای گرم و سردم

5 به هوای همچو رخشت به لوای روح بخشت که به جز تو کس نداند که کیم چگونه مردم

6 به سعادت صباحت به قیامت صبوحت که سجل آسمان را به فر تو درنوردم

7 هله ای شه مخلد تو بگو به ساقی خود چو کسی ترش درآید دهدش ز درد در دم

8 هله تا دوی نباشد کهن و نوی نباشد که در این مقام عشرت من از آن جمع فردم

9 بدهش از آن رحیقی که شود خوشی عشیقی که ز مستی و خرابی برهد ز عکس و طردم

10 نه در او حسد بماند نه غم جسد بماند خوش و پاک بازآید به سوی بساط نردم

11 به صفا مثال زهره به رضا به سان مهره نه نصیبه جو نه بهره که ببردم و نبردم

12 بپریده از زمانه ز هوای دام و دانه که در این قمارخانه چو گواه بی‌نبردم

13 پس از این خموش باشم همه گوش و هوش باشم که نه بلبلم نه طوطی همه قند و شاخ وردم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر