-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای آن که مر مرا تو به از جان و دیدهای در جان من هر آنچ ندیدم تو دیدهای
2 بگزیدهام ز هجر تو تابوت آتشین آری به حق آنک مرا تو گزیدهای
3 گر از بریده خون چکد اینک ز چشم من خون میچکد که بیسبب از من بریدهای
4 از چشم من بپرس چرا چشمه گشتهای وز قد من بپرس که از کی خمیدهای
5 از جان من بپرس که با کفش آهنین اندر ره فراق کجاها رسیدهای
6 این هم بپرس از او که تو در حسن و در جمال مانند او ز هیچ زبانی شنیدهای
7 این هم بگو که گر رخ او آفتاب نیست چون ابر پاره پاره ز هم چون دریدهای
8 پیداست در دم تو که از ناف مشک خاست کاندر کدام سبزه و صحرا چریدهای
9 آنی که دیدهای تو دلا آسمانیی زیرا ز دلبران زمینی رمیدهای
10 دانم که دیدهای تو بدین چشم یوسفی تا تو ترنج و دست ز مستی بریدهای
11 تبریز و شمس دین و دگرها بهانههاست کز وی دو کون را تو خطی درکشیدهای