- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای زندگانی بخش من لعل شکر گفتار تو در آرزوی مردنم از حسرت دیدار تو
2 گر شهد بینم در زبان یا آب حیوان در دهان تحقیق می دانم که آن نبود به جز گفتار تو
3 معذوری از زلف سیه پوشی به روی همچو مه سیری ندارد هیچگه چون دیده از دیدار تو
4 گر خود ترا زین چشم تر دشواری می آید نظر بیرون کشم دیده ز سر آسان کنم دشوار تو
5 زین پس به خوبان ننگرم، در کوی ایشان نگذرم گر هیچ یک ره جان برم از غمزه خونخوار تو
6 خواهی نمک زن ریش را، خواهی بکش درویش را هر خون که باشد خویش را بر بسته ام دربار تو
7 در کوی تو بر هر دری افتاده می بینم سری این نیست کار دیگری جز کار تو، جز کار تو
8 چون غم به گفتار آورم یا دیده در کار آورم چون رو به دیوار آورم باری بود دیوار تو
9 خواهی که بهر خنده ای پیش افگنی افگنده ای اینک چو خسرو بنده ای او بنده دیدار تو