1 ای اهل دل نخست ز جان ترک جان کنید وانگه نظاره در رخ آن دلستان کنید
2 سویش همی کنید به بازی نظر، خطاست مانا بران شوید که بازی به جان کنید
3 از سرمه روسیه چه شوید، ای دو چشم من از خاک پاش دامن همت گران کنید
4 یاران کشید برسر من خنجر ستم وز بهر گشت شهر سرم بر سنان کنید
5 در من زنید آتش و خاکستر مرا بر سیل چشم خویش به سویش روان کنید
6 من ارچه خاک بوس درش می کنم هوس ای خلق، خاک خواریم اندر دهان کنید
7 تا کشتی مراد من اندر عدم شود بر وی ز پرده دل من بادبان کنید
8 خسرو ز درد دل چو حبش شد برای دوست پیشانیش به داغ غلامی نشان کنید