-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای پرتو وجودت در عقل بی نهایت هستی کاملت را نه ابتدا نه غایت
2 هستی هر دو عالم در هستی تو گمشد ای هستی تو کامل باری زهی ولایت
3 ای صد هزار تشنه، لبخشک و جان پرآتش افتاده پست گشته موقوف یک عنایت
4 غیر تو در حقیقت یک ذره مینبینم ای غیر تو خیالی کرده ز تو سرایت
5 چندان که سالکانت ره بیش پیش بردند ره پیش بیش دیدند بودند در بدایت
6 چون این ره عجایب بس بی نهایت افتاد آخر که یابد آخر این راه را نهایت
7 عطار در دل و جان اسرار دارد از تو چون مستمع نیابد پس چون کند روایت