1 ای آنکه غم تو دلخراش آمده است شده صورتت آن ملک که فاش آمده است
2 در پای تو ایشاه بتان شاخ بهار چون دست وزیر تنگه پاش آمده است
1 بی اختیار ماست که دل بیقرار ازوست ما را چه اختیار بود از اوست
2 تا حسن آن پری است چنان بر قرار خود تنها نه من که هرکه بود بی قرار ازوست
1 خط چو مهر گیا تا نموده یی ما را هزار مهر و محبت فزوده یی ما را
2 جفا نموده ات اکنون طریق رندی نیست چنان نما که در اول نموده یی ما را
1 پیش از آن کین گرد هستی سر زند از خاک ما با رخ خوبت نظر میباخت چشم پاک ما
2 دیگران از داغت ای گل همچو سرو آزادهاند برق رخسارت نسوزد جز خس و خاشاک ما