1 فریاد، ز غمزه تو فریاد کز وی شغبی به عالم افتاد
2 فریاد رسی که رفت بر چرخ ما را ز کرشمه تو فریاد
3 تو مردم چشم ما و ما را بر گوشه دل نیاوردی یاد
4 دریاب مرا که آهم از غم چون صور صدای حشر درداد
5 گر واسطه وصال نبود آن کیست که نیست با غمت شاد؟
1 کسی کز عاشقی بیزار باشد اگر طاعت کند بیکار باشد
2 مفرح خاطری کازار بیند مبارک سینه ای کافگار باشد
1 به سالی کی چنین ماهی برآید؟ وگر آید، ز چه گاهی برآید
2 ز رخسارش ز حسن جعد مشکین کجا از تیره شب ماهی برآید؟
1 دل نیست که در وی غم دلدار نگنجد سندان بود آن دل که در او یار نگنجد
2 در دل چو بود عشق، نگنجد خرد و عقل در مجلس خاص ملک اغیار نگنجد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به