1 فریاد، ز غمزه تو فریاد کز وی شغبی به عالم افتاد
2 فریاد رسی که رفت بر چرخ ما را ز کرشمه تو فریاد
3 تو مردم چشم ما و ما را بر گوشه دل نیاوردی یاد
4 دریاب مرا که آهم از غم چون صور صدای حشر درداد
5 گر واسطه وصال نبود آن کیست که نیست با غمت شاد؟
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 چو بگشایی لب شکر شکن را لبا لب در شکرگیری سخن را
2 لبت گوید دلیری کن به بوسی مرا زهره نباشد، صد چو من را
1 موی را نیست این میان که تراست پسته را نیست این دهان که تراست
2 قامت راست سرو را ماند سرو باشد چنین روان که تراست؟
1 مناز، ای بت چین، که چین هم نماند قرار جهان اینچنین هم نماند
2 به بحر غم ار عاشقان کشته گردند شکر خنده نازنین هم نماند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به