- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یارم چو به خنده شکر بسته گشاید وای آنکه به سویش نظر بسته گشاید
2 مردیم به کویش، گهی آن نرگس پر خواب بر ما چه شود، گر بصر بسته گشاید
3 آن کس که کمر بسته به خون همه شهری ست در کلبه ما کی کمر بسته گشاید
4 گر من به چمن ناله کنم، غنچه ازان درد هرگز نتواند که سربسته گشاید
5 بندی در خود بر من و حلقه نزنم، زانک آن بخت ندارم که در بسته گشاید
6 از خار ببندد گذر چشم و ندانم جز تو دگری کاین گذر بسته گشاید
7 از گریه جگر بست دلم اهل دلی کو؟ کز چهره خسرو جگر بسته گشاید