1 یارب که مرا کار بسامان گردان دشواری حال بر من آسان گردان
2 هم کار پریشان مرا جمع آور هم جمع غم مرا پریشان گردان
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 هوای دیدنت ای ترک تند خوست مرا نگاه کن که هلاک خود آرزوست مرا
2 من شکسته چنان تلخ کامیی دارم که آب بی لب تو زهر در گلوست مرا
1 از جوش گریه دارم پیشت خروش امشب بنشین تو لیک سویم بنشان ز جوش امشب
2 دوش از خمار هجرت صد درد سر کشیدم پیش آ که عرض دارم احوال دوش امشب
1 کاسه چشم من از شوق گل رخسار دوست لاله رنک از خون دل گشت و سیاهی داغ اوست
2 از دل لیلی چو بیرون نیست مجنون یک نفس طعنه بر مجنون مزن با خویش اگر در گفتگوست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به