یارب، اندر سر هر موی از امیرخسرو دهلوی غزل 225

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

یارب، اندر سر هر موی تو چندان چه خم است

1 یارب، اندر سر هر موی تو چندان چه خم است زیر آن موی رخت از گل خندان چه کم است

2 چند گویی که مکن صورت جورم از چشم مردم چشم تو خود صورت جور و ستم است

3 ما چو از زلف تو زنار ببستیم، اکنون هم به روی تو اگر روی مرا بر صنم است

4 گاه گاهی که دمی نیم دمی همچو مسیح زندگانی اگرم هست همان نیم دم است

5 ای لب از خون دلم شسته ز بهر خونم تا چه در دست که لبهای ترا در شکم است

6 دل من سوی عدم رفت به همراهی صبر از لب خود خبری پرس که راه عدم است

7 ماند با خط تو چسبیده سیاهی دو چشم زان که خط توتر و دیده من نیز نم است

8 چه سبب خط ترا ماه بود در فرمان مگر از خامه دستور عطارد رقم است

9 مگر از جرعه جام کرمت شسته شود دل خسرو که بیالوده ز اندوه و غم است

عکس نوشته
کامنت
comment