- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یارب، چه شد کان ترک ما ترک محبان کرده است آسودگان وصل را رنجور هجران کرده است
2 گردون مگر آن یار را بر من دگر سان ساخته با بخت بی سامانم از مهرش پشیمان کرده است
3 غمگین مشو،ای دل،اگر در ششدری از نقش دوست کین مهره باز آسمان اینها فراوان کرده است
4 روزی گرم از دولت وصلش درونی شاد شد روز فراق دوستان چون بیت احزان کرده است
5 بر هر مژه عشاق را بشکفت نسرین سرشک تا آن گل از اهل نظر رخسار پنهان کرده است
6 در حلقه شوریدگان آشوب و غوغا می رود گویا مگر هندوی من کاکل پریشان کرده است
7 زاهد که دامن می کشد از رندی تو، خسروا باری ندانم یک نفس سر در گریبان کرده است