-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 یارب، غم آن سرو خرامان به که گویم؟ دل نیست به دستم، سخن جان به که گویم؟
2 آه از دل من دود برآرد همه شب، آه کاین سوختگی غم هجران به که گویم؟
3 افسانه من ناخوش و کس محرم آن نیست اندک نبود، صبر فراوان به که گویم؟
4 خونابه پیدا همه بینند خود از چشم احوال جگر خوردن پنهان به که گویم؟
5 دردی ست در این سینه که همدرد شناسند بیدرد چو باور نکند، آن به که گویم؟
6 خوابش نگرم جان به لب آمد که برون ده من نیم شب آن خواب پریشان به که گویم؟
7 دشنام دهد دشمن دشمن و تشنیع زند دوست چندین شنوم از که و چندان به که گویم؟
8 من قصه دهم شرح و ز مستی ننهد گوش آن زودکش دیر پشیمان، به که گویم؟
9 بلبل بکند ناله چو خسرو به سحرگاه چون نشنود آن سرو خرامان، به که گویم؟