یار درد بی دلان را دید از خیالی بخارایی غزل 257

خیالی بخارایی

آثار خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

یار درد بی دلان را دید و تدبیری نکرد

1 یار درد بی دلان را دید و تدبیری نکرد وز جفا کاری عفاک الله که تقصیری نکرد

2 من به ابرویش نظرها دارم و آن بی وفا زان کمان هرگز مرا شرمندهٔ تیری نکرد

3 ای که چون آیینه کردی دعویِ روشندلی از چه آه دردمندان در تو تأثیری نکرد

4 در حریم خاطر ارباب همّت ره نیافت هرکه در عهد جوانی خدمت پیری نکرد

5 از سیه بختی خیالی سوی زلف سرکشش پی نبرد از راه معنی تا که شبگیری نکرد

عکس نوشته
کامنت
comment