-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یار درد بی دلان را دید و تدبیری نکرد وز جفا کاری عفاک الله که تقصیری نکرد
2 من به ابرویش نظرها دارم و آن بی وفا زان کمان هرگز مرا شرمندهٔ تیری نکرد
3 ای که چون آیینه کردی دعویِ روشندلی از چه آه دردمندان در تو تأثیری نکرد
4 در حریم خاطر ارباب همّت ره نیافت هرکه در عهد جوانی خدمت پیری نکرد
5 از سیه بختی خیالی سوی زلف سرکشش پی نبرد از راه معنی تا که شبگیری نکرد