یار قبا چست کرد، رخش از امیرخسرو دهلوی غزل 800

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

یار قبا چست کرد، رخش به میدان برید

1 یار قبا چست کرد، رخش به میدان برید این سر و هر سر که هست در خم چوگان برید

2 غمزه زن ما رسید، ساخته دارید جان یوسف ما چون رسید، مژده به کنعان برید

3 از رخش امروز اگر توشه شود نعمتی بهر چه فردا به خلد منت رضوان برید؟

4 دست به دامان او نیست به بازوی کس بوالهوسان فضول، سر به گریبان برید

5 در صف عشاق چو لاف عیاری زدید ماتم تان واجب است، گر ز غمش جان برید

6 مرغ بیابان عشق خار مغیلان خورد وعده اصل انگبین بر مگس خوان برید

7 مست و خراب مرا، حاجت نقلی اگر هست، دل خام سوز سوی نمکدان برید

8 نیست دل چون منی در خور شاهین شاه پاره مردار من بر سگ دربان برید

9 بر دو رخ خود نوشت خسرو دلخسته حال وه که ز درمانده ای قصه به سلطان برید

عکس نوشته
کامنت
comment