- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زان جای بیا خواجه بدین جای نه جایی کاین جاست تو را خانه کجایی تو کجایی
2 آن جا که نه جای است چراگاه تو بودهست زین شهره چراگاه تو محروم چرایی
3 جاندار سراپرده سلطان عدم باش تا بازرهی از دم این جان هوایی
4 گه پای مشو گه سر بگریز از این سو مستی و خرابی نگر و بیسر و پایی
5 ای راه نمای از می و منزل چو شوی مست نی راه به خود دانی و نی راه نمایی
6 مستان ازل در عدم و محو چریدند کز نیست بود قاعده هست نمایی
7 جان بر زبر همدگر افتاده ز مستی همچون ختن غیب پر از ترک خطایی
8 این نعره زنان گشته که هیهای چه خوبی و آن سجده کنان گشته که بس روح فزایی
9 مخدوم خداوندی شمس الحق تبریز هم نور زمینی تو و خورشید سمایی