- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خراباتست و خم در جوش و ساقی مست و ما بی خود سر از دستار نشناسیم و می از جام و نیک از بد
2 حضور باده نوشان است و رندان جمله سرمستند نمی بینم کسی مخمور اگر یک بینم ور صد
3 اگر شمعی ز دلگرمی بپیچد از هوایش سر روان از آتش غیرت کشیدش تیغ بر سر زد
4 ز آب و خاک میخانه مرا ایجاد فرمودند زهی جام و زهی باده زهی موجد زهی موجد
5 در آن سرحد که جان بازند ما آنجا وطن داریم که دارد عشق همراهی که می آید بدان سرحد
6 گذر فرما به خاک ما زیارت کن دمی ما را که نور روح ما روشن توان دیدن در آن مرقد
7 صراط مستقیم من طریق نعمت الله است به عمر خود نمی گردم سر موئی ز راه خود