شاهد شکفته مخمور از شهریار گزیدهٔ غزلیات 156

شاهد شکفته مخمور چون شمع صبحگاهی

1 شاهد شکفته مخمور چون شمع صبحگاهی لرزان بسان ماه و لغزان بسان ماهی

2 آمد ز برف مانده بر طره شانه عاج ماه است و هرگزش نیست پروای بی کلاهی

3 افسون چشم آبی در سایه روشن شب با عشوه موج میزد چون چشمه در سیاهی

4 زان چشم آهوانه اشکم هنوز حلقه است کی در نگاه آهوست آن حجب و بی گناهی

5 سروم سر نوازش در پیش و من به حیرت کز بخت سرکشم چیست این پایه سر به راهی

6 رفتیم رو به کاخ آمال و آرزوها آنجا که چرخ بوسد ایوان بارگاهی

7 دالانی از بهشتم بخشید و دلبخواهم آری بهشت دیدم دالان دلبخواهی

8 دردانه ام به دامن غلطید و اشکم از شوق لرزید چون ستاره کز باد صبحگاهی

9 چون شهد شرم و شوقش میخواستم مکیدن مهر عقیق لب داد بر عصمتش گواهی

10 ناگه جمال توحید وانگه چراغ توفیق الواح دیده شستند اشباح اشتباهی

11 افسون عشق باد و انفاس عشقبازان باقی هر آنچه دیدیم افسانه بود و واهی

12 عکس جمال وحدت در خود به چشم من بین آیینه ام لطیفست ای جلوه الهی

13 مائیم و شهریارا اقلیم عشق آری مرغان قاف دانند آیین پادشاهی

عکس نوشته
کامنت
comment