بملک فقر خود را آن زمان از واعظ قزوینی غزل 620

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

بملک فقر خود را آن زمان فرمانروا بینی

1 بملک فقر خود را آن زمان فرمانروا بینی که بر سر خاک به از سایه بال هما بینی

2 جهانی را بهمت زیر دست خود توان کردن برین تل گر برآیی، عالمی را زیر پا بینی

3 ز آزار قناعت نیست کم رنج طلب، آن به که چین جبهه این خواجگان از بوریا بینی

4 جهانی را که دیدی بس وسیع از تنگ چشمیها بچشم دل چو وابینی، بقدر پشت پا بینی

5 بدل، حرف قناعت گفتن و، بی بهره ز آن بودن چنان باشد که بر طاقی، کتاب کیمیا بینی

6 غبارت گر به دل ننشیند از آمد شد دنیا دو عالم را در این آیینه گیتی نما بینی

7 شود آنگاه چشم دل ترا روشن، که از بینش کدورتهای عالم را، به چشم توتیا بینی

8 چه یاری در جهان واعظ تو از بیگانگان دیدی؟ که اکنون چشم میداری که آن از آشنا بینی

عکس نوشته
کامنت
comment