پیش اسبت رخ نهم ز آنرو از خواجوی کرمانی غزل 59

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

پیش اسبت رخ نهم ز آنرو که غم نبود زمات

1 پیش اسبت رخ نهم ز آنرو که غم نبود زمات در وفایت جان ببازم تا کجا یابم وفات

2 دی طبیبم دید و دردم را دوا ننوشت و گفت خون دل میخور که این ساعت نمی‌یابم دوات

3 چون روان بی خط برات آورده بودم از چه وجه خط برون آوردی و گفتی که آوردم برات

4 در عری شاه ماتم ای پری‌رخ رخ مپوش کانک رخ بر رخ نهی او را چه غم باشد ز مات

5 راستی را تا صلای عشق در عالم زدی قامتت را سجده آرد عرعر از بانک صلوة

6 چون ترا گویم که لالای توام گوئی که لا جان ببازم بی سخن چون بت پرستان پیش لات

7 نغمهٔ عشاق در نوروز خوش باشد ولیک ایدریغ ارعیش ما را دست میدادی ادات

8 گرحیا داری برو خواجو ودست از جان بشوی زانک لعل جان فزایش میبرد آب حیات

عکس نوشته
کامنت
comment