با تو نقشی که در تصور ماست از خواجوی کرمانی غزل 78

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

با تو نقشی که در تصور ماست

1 با تو نقشی که در تصور ماست به زبان قلم نیاید راست

2 حاجت ما توئی چرا که ز دوست حاجتی به ز دوست نتوان خواست

3 ماه تا آفتاب روی تو دید اثر مهر در رخش پیداست

4 سخن باده با لبت بادست صفت مشک باخط تو خطاست

5 در چمن ذکر نارون می‌رفت قامتت گفت بر کشیدهٔ ماست

6 سرو آزاد پیش بالایت راستی را چو بندگان بر پاست

7 او چو آزاد کردهٔ قد تست لاجرم دست او چنان بالاست

8 فتنه بنشان و یک زمان بنشین که قیامت ز قامتت برخاست

9 هر که بینی بجان بود قائم جان وامق چو بنگری عذراست

10 از صبا بوی روح می‌شنوم دم عیسی مگر نسیم صباست

11 عمر خواجو بباد رفت و رواست زانک بی دوست عمر باد هواست

عکس نوشته
کامنت
comment