- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 با تو نقشی که در تصور ماست به زبان قلم نیاید راست
2 حاجت ما توئی چرا که ز دوست حاجتی به ز دوست نتوان خواست
3 ماه تا آفتاب روی تو دید اثر مهر در رخش پیداست
4 سخن باده با لبت بادست صفت مشک باخط تو خطاست
5 در چمن ذکر نارون میرفت قامتت گفت بر کشیدهٔ ماست
6 سرو آزاد پیش بالایت راستی را چو بندگان بر پاست
7 او چو آزاد کردهٔ قد تست لاجرم دست او چنان بالاست
8 فتنه بنشان و یک زمان بنشین که قیامت ز قامتت برخاست
9 هر که بینی بجان بود قائم جان وامق چو بنگری عذراست
10 از صبا بوی روح میشنوم دم عیسی مگر نسیم صباست
11 عمر خواجو بباد رفت و رواست زانک بی دوست عمر باد هواست