- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مطربا این پرده زن کز رهزنان فریاد و داد خاصه این رهزن که ما را این چنین بر باد داد
2 مطربا این ره زدن زان رهزنان آموختی زانک از شاگرد آید شیوههای اوستاد
3 مطربا رو بر عدم زن زانک هستی رهزنست زانک هستی خایفست و هیچ خایف نیست شاد
4 میزن ای هستی ره هستان که جان انگاشتست کاندر این هستی نیامد وز عدم هرگز نزاد
5 ما بیابان عدم گیریم هم در بادیه در وجود این جمله بند و در عدم چندین گشاد
6 این عدم دریا و ما ماهی و هستی همچو دام ذوق دریا کی شناسد هر که در دام اوفتاد
7 هر که اندر دام شد از چار طبع او چارمیخ دانک روزی میدوید از ابلهی سوی مراد
8 آتش صبر تو سوزد آتش هستیت را آتش اندر هست زن و اندر تن هستی نژاد
9 قدحه و الموریاتش نیست الا سوز صبر ضبحه و العادیاتش نیست جز جانهای راد
10 برد و ماندی هست آخر تا کی ماند کی برد ور نه این شطرنج عالم چیست با جنگ و جهاد
11 گه ره شه را بگیرد بیدق کژرو به ظلم چیست فرزین گشتهام گر کژ روم باشد سداد
12 من پیاده رفتهام در راستی تا منتها تا شدم فرزین و فرزین بندهاام دست داد
13 رخ بدو گوید که منزلهات ما را منزلیست خط و تین ماست این جمله منازل تا معاد
14 تن به صد منزل رود دل میرود یک تک به حج ره روی باشد چو جسم و ره روی همچون فؤاد
15 شاه گوید مر شما را از منست این یاد و بود گر نباشد سایه من بود جمله گشت باد
16 اسب را قیمت نماند پیل چون پشه شود خانهها ویرانهها گردد چو شهر قوم عاد
17 اندر این شطرنج برد و ماند یک سان شد مرا تا بدیدم کاین هزاران لعب یک کس مینهاد
18 در نجاتش مات هست و هست در ماتش نجات زان نظر ماتیم ای شه آن نظر بر مات باد