با این دو روزه عمر، با این از واعظ قزوینی غزل 599

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

با این دو روزه عمر، با این حرص پیشگی

1 با این دو روزه عمر، با این حرص پیشگی ای وای اگر حیات تو بودی همیشگی

2 شد کوه بیستون گنه من، ولی ز شرم دارم ز سر بپیشی خود، چشم تیشگی

3 زین آتش فغان که کنند از تو شیشه ها در طالع تو دیده ام ای سنگ شیشگی

4 خورده است بسکه سنگ جفا، شاخم از ثمر گردن کشد چو بید موله بریشگی

5 شیرم، گه مصاف عدم،لیک ناله سان یک نی تواندم کند، از ضعف بیشگی

6 آمد چو وقت رفتن، ازین باغ غم فزا بر پای نخل عمر کند آب تیشگی

7 نازد بتاج دولت ده روزه شاه اگر تاجیست گاهگاهی، ماهم همیشگی

8 در ساز و برگ بی ثمران پا فشردنت نخل حیات را، کند ای خواجه ریشگی

9 گر هست دست خصم و گریبان من، ولی دست منست و، دامن اخلاص پیشگی

10 واعظ بدست بخل، شود زود زر تلف بسپر بدست جود، که گردد همیشگی

عکس نوشته
کامنت
comment