- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پیش خورشید رخش کی ماه گردد جلوه گر چشم کج بین آفتابی را دو می بیند مگر
2 گرچه میدانم نیایی سوی من شب تا به روز چشم بر راه تو دارم گوش بر آواز در
3 هرگزم جامی ندادی تا زچشمم خون نریخت جرعه یی می میدهی آنهم بصد خون جگر
4 کی گذارم ناوکت کز رشته جان بگذرد کاینچنین مرغی بدام من نمیافتد دگر
5 خون اهلی گر سگت ریزد شرف دارد بر او ور نپوشد خون خود از دیگران خاکش بسر